19/03/93 مشهد
در تاریخ 19/3/93 الی 22/3/93 یک سفر چند روزه و البته سه نفره همراه مامان مژی داشتیم به مشهد توی فرودگاه چند ساعتی تاخیر داشتیم و توچه بی صبرانه به انتظاره نشستن تو هواپیما بودی بار اولت نبود ولی احساس می کردم هر چی بزرگتر می شوی چیزهایی که در اطرافت می بینی و یا با آنها بازی می کنی را بهتر درک می کنی و شاید بهتر هم از آنها لذت ببری تو فرودگاه همش می گفتی بریم دیگه خسته شدم و ... تا اینکه بالاخره سوار شدیم و رسیدیم همچین که پای مبارک را از سالن فرودگاه بیرون گذاشتیم گفتی : بریم دریا دریا کو ؟ آخه پسرم بابات خوب مادرت خوب مشهد و چه به دریا هر چی می گفتیم تو فقط می گفتی نه اول برویم دریا هم خنده ام گرفته بود و هم خسته از ...
نویسنده :
مروارید
11:31